کد مطلب:149375 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

شرایط پیام رسان
مسأله ی شرایط مبلغ و پیام رسان از آن مسائلی است كه درست نمی دانیم به چه علتی در جامعه ی ما خیلی كوچك گرفته شده است. ارزش بعضی از مسایل در جامعه محفوظ است، ولی ارزش واقعی بعضی دیگر به علل خاصی از بین می رود. مثالی برایتان عرض می كنم: یكی از شؤون دینی اجتماعی ما مقام افتاء و مرجعیت تقلید است كه یك مقام عالی روحانی است. خوشبختانه جامعه ی ما این مقام را در حد خودش می شناسد. هر كس كه فی الجمله به امور مذهبی وارد باشد وقتی می شنود مرجع تقلید، فورا در ذهنش مردی كه اقلا چهل پنجاه سال به اصطلاح استخوان خرد كرده، زحمت كشیده، سرش در قرآن و تفسیر و حدیث و فقه بوده، سالها نزد استادان عالیقدر درس خوانده، سالها تدریس كرده، كتابها نوشته و تألیف كرده مجسم می شود. و این درست است و باید هم چنین باشد و خدا نكند كه این مقام در ذهنها سقوط كند، آنچنان كه مقام تبلیغ و مبلغ سقوط كرده است. در دوران گذشته ی اسلام مطلب این طور نبوده است. شما اگر به كتب رجال مراجعه كنید می بینید عده ی زیادی از علما به نام واعظ یا خطیب معروفند: خطیب رازی، خطیب تبریزی، خطیب بغدادی، خطیب دمشقی. كلمه ی «خطیب» جزء نام این افراد نیست. اینها چگونه اشخاصی بودند؟ آیا در حد یك روضه خوانی بودند كه ما اكنون در جامعه ی خودمان می شناسیم؟ هر كدام از كسانی كه به نام «خطیب» معروف هستند، دریایی از علم بوده اند، مثلا خطیب رازی همین فخرالدین رازی معروف است (امام فخر) كه یكی از كتابهایش تفسیر كبیر است كه در سی جزء منتشر شده است و كتاب بسیار بزرگی است (مثل اینكه اخیرا در بیست جزء منتشر كرده اند) و یكی از تفاسیری است كه مزایای بسیار زیادی دارد. این مرد در طب، نجوم، فلسفه، منطق، حدیث، فقه و و عظ و خطابه وارد بوده و كسی است كه اشارات بوعلی سینا را شرح كرده و ایرادها بر بوعلی سینا گرفته است و تنها خواجه نصیرالدین طوسی بود كه توانست ایرادهای او را از بوعلی سینا رفع و برطرف كند. این شخص یك واعظ و خطیب زبردست در تاریخ اسلام است.

آن كه به «خطیب بغدادی» معروف است صاحب كتاب تاریخ بغداد است كه یكی


از مدارك معتبر تاریخی است. آن كه به او «خطیب تبریزی» می گویند همین كسی است كه متن كتاب مطول - كه یكی از متون اصلی ادبیات عربی در معانی و بیان و بدیع است - از اوست، و همچنین اشخاص دیگر. مثلا مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) از علمای بزرگ شیعه است كه در عین حال یك واعظ و خطیب بوده است.

در گذشته در میان علمای اسلام مقام خطیب و مبلغ و واعظ، مقام كسی كه اسلام را معرفی می كرد، همپایه ی مقام مرجعیت تقلید بود؛ یعنی همین طور كه امروز اگر كسی ادعا كند كه من رساله نوشته ام و مرجع تقلیدم، محال است كه شما قبول كنید، و می پرسید: آقا كجا و پیش كدام مجتهد درس خوانده؟ و این آقا سنش هنوز مثلا چهل سال بیشتر نیست، در گذشته در مورد یك مبلغ نیز اینچنین دقیق بودند. در سن چهل سالگی ادعا می كند كه من مرجع تقلید هستم؛ دیگر نمی داند كه نه آقا، درس خواندن خیلی لازم است، چهل پنجاه سال درس خواندن لازم است تا كسی به این پایه برسد كه بتوان او را مجتهد، فقیه، مفتی و شایسته برای استنباط و استخراج احكام فقهی و شرعی دانست.

مثلا اگر می گویند مرحوم آیت الله بروجردی، شما اجمالا و به طور سربسته می دانید كه این مرد چندین سال زحمت كشیده است. تا نزدیك سی سالگی در اصفهان بوده، در این شهر اساتید بزرگی دیده، فقه و اصول و فلسفه و منطق را تحصیل كرده است. در حالی كه در اصفهان یك استاد محقق و مجتهد بوده و به مقام اجتهاد رسیده است، به نجف می رود و در حوزه ی درس مرحوم آیت الله آخوند خراسانی شركت می كند و سالها یكی از بهترین شاگردان ایشان بوده است. مرحوم آقا سید محمدباقر قزوینی یكی از علمای قم بود، پیرمرد بود و تقریبا سالهای اولی كه ما در قم بودیم یعنی سی سال پیش فوت كرد. ایشان نقل می كرد كه ما در درس مرحوم آخوند خراسانی بودیم [1] یك وقت همین مرحوم آیت الله بروجردی كه در آن وقت جوان بود،


بلند شد، اعتراض به حرف استاد داشت، حرف خودش را تقریر كرد [2] مرحوم آخوند گفت: یك بار دیگر بگو. بار دیگر گفت. آخوند فهمید راست می گوید، ایرادش وارد است، گفت: الحمد لله نمردم و از شاگرد خودم استفاده كردم. تازه این مرد بعد از چند سال نجف ماندن به ایران برمی گردد. مگر در این موقع به مقام مرجعیت تقلید می رسد؟ نه، تازه سی سال دیگر یكسره كار می كند.

من در سال 22 این توفیق را پیدا كردم كه رفتم بروجرد در خدمتشان (ایشان در زمستان 23 به قم آمدند و در سال 22 هنوز در بروجرد بودند). ماه شعبان بود. پانزدهم شعبان كه شد طبق سنت آن درسی را كه می گفتند (خارج مكاسب بود) تعطیل كردند، گفتند این پانزده روز را می خواهم یك بحث كوچكی بكنیم، و یادم هست بحث مسیحیت را پیش كشیدند و گفتند: من این مسأله را در حدود چهل و چند سال پیش كه در اصفهان بودم یك بار مطالعه كرده ام، تحقیق كرده و نوشته ام، و نوشته ام را دارم و، بعد از آن دیگر به این مسأله مراجعه نكرده ام. حالا می خواهم بعد از چهل و چند سال بار دیگر روی این مسأله مطالعه كنم. بعد خودشان گفتند: می خواهم به نوشته های خودم مراجعه نكنم بلكه از نو مطالعه كنم و سپس مراجعه كنم، ببینم آیا با آن وقت فرق كرده یا نه؟ بعد از ده پانزده روز كه بحث كردند، رفتند آن جزوه ی خودشان را آوردند. وقتی خواندند دیدند تمام آنچه كه حالا به ذهنشان رسیده است، در چهل و چند سال پیش نیز رسیده، با این تفاوت كه ذهن حالا پخته تر و ورزیده تر شده و آن وقت اصولی تر و قاعده ای تر بوده، حالا به متن اسلام واردتر است. گفتند: از نظر تحقیق فرق نكرده، فقط ذهن ما فقاهتی تر شده است. این، مقام یك مرجع تقلید است و باید هم چنین باشد. و من از این می ترسم كه جامعه ی ما این را فراموش كند، مردم افرادی را كه صلاحیت ندارند بپذیرند. ولی این مقام محفوظ است و باید هم محفوظ باشد.

اگر بگویم مقام تبلیغ اسلام، رساندن پیام اسلام به عموم مردم،معرفی و شناساندن اسلام به صورت یك مكتب، از مرجعیت تقلید كمتر نیست تعجب نكنید، مقامی است در همان حد. البته برای مرجعیت تقلید یك چیزهایی لازم است كه برای یك مبلغ لازم نیست، ولی جامعه ی ما به این مسأله كه می رسد همه چیز را فراموش


می كند. شما ببینید در جامعه ی ما سرمایه ی مبلغ شدن چیست و مبلغ شدن از كجا شروع می شود؟ اگر كسی آواز خوبی داشته باشد و بتواند چهار تا شعر بخواند، كم كم به صورت یك مداح در می آید، می ایستد پای منبرها و شروع می كند به مداحی و مرثیه خواندن. بعد شما می بینید كه یك شالكی هم به سر خودش بست و آمد روی پله ی اول منبر نشست. مدتی به این ترتیب سخن می گوید. بعد، از كتاب جودی، جوهری، جامع التفصیل حكایتی، قصه ای نقل می كند و یا به اصطلاح از صدر الواعظین نقل می كند، كه وقتی از او می پرسی از كجا نقل می كنی، می گوید از صدر الواعظین یا لسان الواعظین. هركس خیال می كند كتابی است به نام «صدر الواعظین»، وقتی كه دقت می كنیم می فهمیم كه می خواهد بگوید از سینه ی دیگران، از زبان دیگران شنیده ام. چند تا از این یاد بگیر، چند تا از دیگری، دروغ، راست، اصلا خبر ندارد قضیه چه هست. كم كم چهار تا پا منبری جور می كند و از پله ی پایین می آید پله ی بالاتر، كم كم می آید بالاتر و عوام مردم را جمع می كند. و اكثر بانیان مجلس فقط روی یك مسأله تكیه می كنند و آن جمعیت كشیدن است كه چه كسی بهتر می تواند جمعیت جمع كند.

آخر این جمعیت كشیدن برای حرف حسابی گفتن است. بعد كه جمعیت جمع شد، چه حرفی می گوید؟ این خیانت است به اسلام؛ خیانت است نسبت به اسلام كه مطلب از یك آواز گرم شروع بشود. و این قاعده ای است كه عمومیت دارد و در بسیاری از جاها كه ما بوده ایم. معیار و ملاك همین بوده است و از امثال چنین چیزی مطلب شروع می شده است. و وای به حال ما دراین عصر، در عصر علم، در عصر شك و تردید، در عصر شبهه، در عصری كه برای اسلام اینهمه مخالف خوانی ها هست و روزی نیست كه در روزنامه ها و مجلات، انسان یك چیزی بر علیه اسلام نبیند یا در مقالات رادیویی یك گوشه ای نشنود. چرا روزنامه ها درباره ی كلمه ی «مهر» جو درست كرده اند؟! [3] در چنین عصری تو باید بلد باشی حرف خودت را خوب بزنی، استدلال كنی. اگر در اعصار گذشته مبلغ شرایط سخت و سنگینی داشت، در زمان ما آن شرایط ده برابر و صد برابر شده است.



[1] آخوند خراساني از مدرسهايي است كه در جهان اسلام كم نظير بوده؛ يعين اولا در اصول، ملاي فوق العاده و از اساتيد اين علم است و ثانيا در فن استادي بي نظير بوده؛ در بيان و تحقيق و تقرير عجيب بوده؛ در حوزه ي درسش هزار و دويست نفر شركت مي كرده اند كه شايد پانصد تاي آنها مجتهد بوده اند. مي گويند صداي رسايي داشت به طوري كه صدايش بلندگو فضاي مسجد را پر مي كرد. يك شاگرد اگر مي خواست اعتراض كند، حرف بزند، بلند مي شد تا بتواند حرفش را به استاد برساند.

[2] ايشان هم بسيار خوش تقرير بودند. ما در پيرمردي ايشان اين امر را ديديم. البته دهانشان كمي لرزش داشت ولي مي گفتند در جواني شان عجيب بوده اند.

[3] [اشاره به زمان رژيم فاسد پهلوي است.].